هنگامى كه نماز صبح عاشوراء را اقامه نمودند، ناگاه تعدادى از لشكر دشمن به سمت خيمه هاى حضرت ، هجوم آوردند و شمر ملعون در حالتى كه فرماندهى آن ها را به عهده داشت ، نعره مى كشيد و به امام (ع) و اهل بيت رسالت جسارت مى كرد.
يكى از ياران حضرت، به نام مسلم بن عوسجه از حضرت اجازه خواست تا شمر را مورد هدف تير قرار دهد.
ولى حضرت (ع) فرمود: من دوست ندارم كه ما شروع كننده جنگ و كشتار باشيم پس آن حضرت جلو آمد و لشكر عمر بن سعد را موعظه نصيحت كرد ولى سودى نبخشيد.
و در نهايت، سپاه دشمن با فرماندهى عمر بن سعد تيراندازى به سمت امام حسين (ع) و اصحاب باوفايش را آغاز كردند.
و چون اصحاب و ياران حضرت يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند، و امام (ع) در ميدان نبرد تنها ماند؛ ولى آن حضرت باز هم براى اتمام حجّت ، دشمنان را موعظه و راهنمائى نمود.
امّا آن سنگ دلان با اين كه از رسول خدا (ص)شنيده بودند، كه وى يكى از دو سيّد جوانان اهل بهشت مى باشد، اعتنائى نكرده ؛ و اراف حضرت را محاصره كرده و هر كسى به شيوه اى امام (ع) را هدف پرتاب تير، سنگ ، نيزه و ... قرار مى داد. ادامه دارد ...
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین